شب قدر
پیکی بریز!!!
شکارستان
زبان پارسی
گل لبخند
پَرشکنی
بتکده
آهوی راغستان
چشمهای رهزن
«شهر غزنین» چشم خراسان بزرگ
سراب
عـبـور
نوروز؛ پیام‌آور عشق
ای ترگل خوشخوی من...
دگر به مویه ‌نشستن...
طلای سرخ
ساغر دیگر
وقتی که می‌خندی
کرچ نسیم
نوروز؛ پیام‌آور عشق
گویند که نوروز و بهار است
غزلی برای خورشیدهایی که هنگام طلوع غروبیدند
باجگیر
مثل نی بر لب دلدار...
قصۀ ما
مزرعۀ وهم
رهایی
مدینهٔ فاضله
خلوت انس
حاملان تورات
برکت نوروز
نسل نوروز
نوروز اگر با تو نشینیم
معاهدهٔ عشق
پشتهٔ خاکستری غریب
حمال پیر
دلبری پاک‌سرشت
تفنگهای سیاه
یار قدیم
نوید
لبخند مهر
چند دوبیتی
پشتهٔ خاکستری غریب
واژنامک نیاکانم
خورشید من
خراسان‌پهلوان
نقبی به سمرقند و هریوا
نیلسون ماندیلا
بودا
شب قدر
شرم حضور
بیگبنگ
بسیار بی لحاظی و نامرد؛ روزگار!
تمام عالم هستی فدای مادر باد
زندگی رویش زیباییها است
شنیدم که ناگه سفر کردی امشب - در سوگ ظاهر هویدا
رنــدی از رودک زیــبای ســـمرقند (سه شعر)
سیاه مست پیاله
پرنیانهای آمو
هستهٔ تلخ


فضل الله زرکوب